*سیلاک *

  • ۰
  • ۰

همه‌ی این هزار حرفِ نگفته 

این هزار شعرِ نسروده

همه‌ی این هزار قاصدکِ سپید

قاصدان هزار " دوستت دارم" نهفته  که با تفرق ابدی

تنها یک فوت فاصله دارند،

نثار تویی که به فروتنی "نیستی"

و در تک تکِ سلول های روح من لانه کرده ای...

 

مصطفی مستور

 

++ از پروردگار مهربان میخواهیم امسالتان به قلم تدبیر آن نقاش بى همتا ...چنان زیبا نقش بندد که طبیعت به تماشای شکوهش بایستد ...." نـوبهارتان خجستـه باد " 

 

++ یک جایی در زندگی آدم باید راهنما بزند، آرام آرام بیاید کنار جاده بایستد. بعد که ایستاد از ماشین پیاده شود برود در عقب را باز کند رو کند به خودِ کهنه اش و بگوید بفرمایید پایین. باید رو کند  به خود منفی بافش، به خود اهل شکایتش، به خود بی جنبه اش، به خود قدرنشناسش و بگوید که پیاده شو. باید خیلی بی تعارف زل بزند به چشم خود قدیمی اش و  توضیح بدهد که دیگر ادامه این وضع ممکن نیست و زمان خداحافظی رسیده. آنوقت خود کهنه  اگر پیاده نشد باید دستش را دراز کند و یقه خود کهنه را بگیرد و  بیاندازدش بیرون. لازم شد وسایلش را هم از صندوق بردارد پرت کند جلویش. بعد هم خود کهنه را رها کند کنار همان جاده برود دوباره بنشیند پشت فرمان. راه بیافتد در جاده. در آیینه به پشت سر هم نگاه نکند. راه بیافتد به جستجوی خودی نو. بگردد دنبال خود نویی که قدرشناس و سپاسگزار باشد. خود نویی که قدر لحظه لحظه زندگی را بداند. خودی که آرامش بیاورد. خودی که لبخند بیاورد. خودی که اهل مهربانی باشد. خودی که جایی کنار جاده ایستاده است به انتظار. خودی که تا خود کهنه هست سوار نخواهد شد... 
 

  • ۰۰/۱۰/۲۲
  • علی دهقانی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">